|•~ 𝑟𝑒𝑞𝑢𝑒𝑠𝑡𝑒𝑑 𝑠𝑐𝑒𝑛𝑎𝑟𝑖𝑜
(درخواستی)
وقتی تو روز عروسیتون استرس داره...
☆☆☆
نامجون:*جلو آیینه در حال آرامش دادن به خودش*آروم باش نامجون...آروووووممم...هیممم هوفففف تو میتونی! باشه؟ امروز روز مهمیه نباید خراب کنیم!خب؟فایتینگ!
▪︎▪︎▪︎
جین:*روی صندلی نشسته و درحالی که پاهاشو تکون میده سرشو لای دستش گرفته* چرا باید تو همچین روز مهمی اعتماد به نفسم ته بکشه؟ چراااااا البته با دیدن ا.ت تو اون لباس طبیعتا باید اینطوری میشدم...
▪︎▪︎▪︎
شوگا:*در حالی که یه موزیک پلی کرده بود و داشت گوش میکرد یه نوشیدنی میریزه و یه نفس سر میکشه* نباید تو همچین روزی مست بشم...ولی نبایدم بمیرم!
▪︎▪︎▪︎
جیهوپ:*نوشیدن چهارمین لیوان آب*
تهیونگ:هیونگ خوبی؟
جیهوپ:آره بابا عالیم استرس چیه اصن
تهیونگ:مط..مئنی؟؟
جیهوپ:نه...نههههه تهیونگ دارم دیوونه میشممم من الان وقتی رفتم اون بیرون باید چی بگم باید چیکار کنمممم...
▪︎▪︎▪︎
جیمین:تو سالن قدم میزنم...نه ا.ت باید بیاد من باید وایستم...بعد وقتی اومد میبوسمش
جونگ کوک:نه هیونگ تند نرو باید صبر کنی خطبه رو بخونن
جیمین:خطبه چیه؟
جونگ کوک: عقد نامه دیگه همون که میپرسن:اهم اهم...آقای پارک جیمین! آیا شما پارک ا.ت را به همسری خود میپذیرید؟
جیمین:نه! چیزه...یعنی آره...نمیشه دوست دختر دوست پسر بمونیم؟
جونگ کوک: باید وقتی که باردارش کردی به فکر الانت میبودی
▪︎▪︎▪︎
تهیونگ: من دارم ازدواج میکنم...من دارم ازدواج میکنم! نمیشه نکنم؟
شوگا:متاسفم تهیونگ...جنس داده شده پس گرفته نمیشود
▪︎▪︎▪︎
جونگ کوک:*بغض*تهیونگ هیونگ...من چیکار کنم!؟
تهیونگ:نفس بکششش...نفس عمیقققق! خوبه! حالا برو و قال قضیه رو بکن و بزار عمو شم!
جونگ کوک:اکیییی...وایسا ببینم! ها؟ چی!؟
تهیونگ: برو زنتو بگیر یه بچه هم بیار تا من عموشم!
جونگ کوک:*گریه*نههههه هیونگ من هنوز خودمم بچمممم
▪︎▪︎▪︎
گایز توجه داشته باشید درخواستیای تکراری رو نمیزارم اگه فکر میکنید زودتر از بقیه درخواست دادید و هنوز نزاشتم سناریو های قبلی رو چک کنید☆♡
وقتی تو روز عروسیتون استرس داره...
☆☆☆
نامجون:*جلو آیینه در حال آرامش دادن به خودش*آروم باش نامجون...آروووووممم...هیممم هوفففف تو میتونی! باشه؟ امروز روز مهمیه نباید خراب کنیم!خب؟فایتینگ!
▪︎▪︎▪︎
جین:*روی صندلی نشسته و درحالی که پاهاشو تکون میده سرشو لای دستش گرفته* چرا باید تو همچین روز مهمی اعتماد به نفسم ته بکشه؟ چراااااا البته با دیدن ا.ت تو اون لباس طبیعتا باید اینطوری میشدم...
▪︎▪︎▪︎
شوگا:*در حالی که یه موزیک پلی کرده بود و داشت گوش میکرد یه نوشیدنی میریزه و یه نفس سر میکشه* نباید تو همچین روزی مست بشم...ولی نبایدم بمیرم!
▪︎▪︎▪︎
جیهوپ:*نوشیدن چهارمین لیوان آب*
تهیونگ:هیونگ خوبی؟
جیهوپ:آره بابا عالیم استرس چیه اصن
تهیونگ:مط..مئنی؟؟
جیهوپ:نه...نههههه تهیونگ دارم دیوونه میشممم من الان وقتی رفتم اون بیرون باید چی بگم باید چیکار کنمممم...
▪︎▪︎▪︎
جیمین:تو سالن قدم میزنم...نه ا.ت باید بیاد من باید وایستم...بعد وقتی اومد میبوسمش
جونگ کوک:نه هیونگ تند نرو باید صبر کنی خطبه رو بخونن
جیمین:خطبه چیه؟
جونگ کوک: عقد نامه دیگه همون که میپرسن:اهم اهم...آقای پارک جیمین! آیا شما پارک ا.ت را به همسری خود میپذیرید؟
جیمین:نه! چیزه...یعنی آره...نمیشه دوست دختر دوست پسر بمونیم؟
جونگ کوک: باید وقتی که باردارش کردی به فکر الانت میبودی
▪︎▪︎▪︎
تهیونگ: من دارم ازدواج میکنم...من دارم ازدواج میکنم! نمیشه نکنم؟
شوگا:متاسفم تهیونگ...جنس داده شده پس گرفته نمیشود
▪︎▪︎▪︎
جونگ کوک:*بغض*تهیونگ هیونگ...من چیکار کنم!؟
تهیونگ:نفس بکششش...نفس عمیقققق! خوبه! حالا برو و قال قضیه رو بکن و بزار عمو شم!
جونگ کوک:اکیییی...وایسا ببینم! ها؟ چی!؟
تهیونگ: برو زنتو بگیر یه بچه هم بیار تا من عموشم!
جونگ کوک:*گریه*نههههه هیونگ من هنوز خودمم بچمممم
▪︎▪︎▪︎
گایز توجه داشته باشید درخواستیای تکراری رو نمیزارم اگه فکر میکنید زودتر از بقیه درخواست دادید و هنوز نزاشتم سناریو های قبلی رو چک کنید☆♡
۸.۴k
۰۲ آذر ۱۴۰۲